کودک من در شیرین ترین روزهای سه ماهگی اش

 

 

عزیز مامان رشد قدش خیلی خوبه وزنش هم ایده آله:

عشقولی مامان خیلی ناز شده  وقتی با قهقهه می خنده  دنیا رو به مامانی میدن دست و پاشو به حالت شیطنت آمیزی تکون میده و صداهای شبیه حرف زدن از خودش در میاره جوجوی مامان و بابا همش میخنده و بیشتر دوست داره به عزیزش لبخند بزنه به بابایی و بابا بزرگ بخنده و خودش و پرت میکنه بغل  بابا بزرگ  عاشق خاله جونش ( خاله فاطی )شه با اون میخنده حرف میزنه البته به زبان کودکانه و رقص میکنه خلاصه کلی خاله جونش و دوست داره مام و ددیشم  که جای خود دارن با چشای درشت و قشنگش همچین آدمو نگاه میکنه که انگاری یه دنیا حرف پشت نگاه قشنگش قایم شده دو روزه که خوابش به حالت عادی دراومده و شیرش خوردنش خوب شده امروز عصری صدای هواپیمایی که بابایی تو تلویزیون  باز کرده بود رو در می آورد خلاصه دوست داره از هر چیزی تقلید کنه و هیچ خنده ای رو هم بی جواب نمیزاره ماشالاه باهوش و با استعداده دستمال کاغذی رو میشناسه وقتی نزدیکش میکنم گریه میکنه آخه دوست نداره بینی اش و با اون تمیز کنم واااااای که از قطره هم متنفره تا قاشق رو نزدیکش میکنم با پای کوچیکش پرت میکنه اونور نشد با دست اگه نشد سرشو اونقد حرکت میده که نتونم بریزم تو دهنش اگه اونم نشد همه مولتی ویتامین رو تف میکنه بیرون جوری که لباساش و لباسای مامان کثیف بشن خلاصه ماجراها داریم ما با این شیطون کوچولوی بلا



نظرات 2 + ارسال نظر
parastesh دوشنبه 2 آذر 1394 ساعت 00:11

خب اسمم پرستش هست دیگه
الان میذارید دیگه

سلام دوست عزیزم پرستش جان من خیلی وقت بود آن نشده بودم منظورت رو نفهمیدم

پرستش یکشنبه 1 آذر 1394 ساعت 23:52 http://khoda15.blogsky.com/

سلام وای به دنیا امده کوچولوتون مبارکهههههههه انشاالله هزار ساله شه سایه مامان و باباش بالا سرش باشه تا اخر عمرش

فدات عزیزم دارم عکس جدیدش رو میزارم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.